معرفت!

صفحه خانگی پارسی یار درباره

درس اخلاق

یه روز مسوول فروش،منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…

یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه…

جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم…

منشی می پره جلو و میگه: اول من،اول من!

 من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم !

پوووف!منشی ناپدید میشه ...

!بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من،حالا من

 من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...

 پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه…

بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه…

مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!

نتیجه : اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه !